در دو قسمت قبلی مقاله، به برخی از چالشهای توسعهای کشورهای مسلمان اشاره شد. در قسمت اول این دغدغه مطرح شد که اصلاحات مد نظر الگوی حکمرانی خوب احتمالا نمیتواند کمک چندانی به ایجاد رشد سریع و بسط عدالت اجتماعی در کشورهای در حال توسعه بهطور عام و کشورهای اسلامی بهطور خاص کند. سپس به ریشههای الگوی حکمرانی خوب پرداخته شد که مبتنی بر خوانش خاصی از تاریخ توسعه غرب است. در این بخش اشاره شد که برخلاف روایت اصلی که آغاز توسعه غرب را به جدایی دین از حکومت نسبت میدهند، اتفاقا همراهی و همکاری دین و دولت در غالب چارچوبهای نهادی جدید بود که امکان ظهور طبقه سرمایهداری نوظهور را فراهم کرد.
در قسمت قبلی مقاله، این دغدغه مطرح شد که اصلاحات مد نظر الگوی حکمرانی خوب احتمالا نمیتواند کمک چندانی به ایجاد رشد سریع و بسط عدالت اجتماعی در کشورهای در حال توسعه بهطور عام و کشورهای اسلامی بهطور خاص کند. سپس به ریشههای الگوی حکمرانی خوب پرداخته شد که مبتنی بر خوانش خاصی از تاریخ توسعه غرب است.
کشورهای پیشرفته بهطور متوسط دارای فساد کمتر، حقوق مالکیت پایدارتر و امتیازات بهتر در حکمرانی قانون هستند. اما با وجود تناسب ظاهری آماری، سوالات جدی درباره جهت علیت این مشاهدات وجود دارد. آیا آغاز توسعه کشورهای پیشرفته به این دلیل بوده که ابتدا ویژگیهای حکمرانی خوب را کسب کردند یا پس از دستیابی به درآمد سرانه بالا، این ویژگیهای حکمرانی را بهدست آوردهاند؟
از استدلال حمایت از «صنایع نوزاد» الکساندر همیلتون در قرن هجدهم تا تصویب «قانون تراشه و علم» دولت بایدن، حمایت از تولید داخل یا همان سیاست صنعتی دچار تحولات نظری قابل توجهی شده است. نظر به اهمیت سیاست صنعتی و بازگشت دوباره آن به جریان اصلی توسعه و سیاستگذاری دولت ها در سال های اخیر، این یادداشت به شرح چهار مرحله از تکامل تاریخی سیاست صنعتی می پردازد.
در دو قسمت قبلی بیتوجهی جریان اصلی توسعه به مساله تولید و اشتغال و درک ناقص و سطحی آن از مساله تولید بحث شد. در این قسمت، چارچوب پیشنهادی نویسندگان با محوریت ایجاد مشاغل بهتر و بیشتر، مساله پایداری محیطزیستی و در نهایت یک جمعبندی نهایی از مباحث مطروحه ارائه میشود.
معیار تولید ملی موفق، تولید محصول رقابتپذیر همراه با عمیق شدن در زنجیره است. یکی از آسیبشناسیهای رایجی که برای علتیابی نرسیدن به این هدف در صنایع ایران گفته میشود فقدان رقابت کافی در بین بازیگران در بازار داخل و نبود آزادی ورود بازیگر جدید است. این پژوهش بهدنبال یافتن این سؤال است که آیا افزایش رقابت از طریق افزایش تعداد بازیگران در برخی صنایع میتواند مشکل عدم موفقیت تولید داخل را رفع کند یا ممکن است مشکلی بر مشکلات قبلی بیفزاید؟
در این بخش یک چارچوب نظری معرفی میشود که توسعه به عنوان یک فرآیند تحول تولید که برای ایجاد اشتغال خوب ضروری است مفهومسازی مجدد میشود. برای این کار قصد نداریم به رویکرد تجمعی قدیمی که صرفا بر بسیج منابع و جذب نیروی کار متمرکز بود برگردیم، بلکه سعی میشود آن بینشهای قدیمی را با پیشرفتهای نظری اخیر درباره صنعتی شدن از طریق یادگیری، کارآیی خِرد کف کارخانه و آنچه آمسدن آن را «برساختهای اجتماعی داراییهای رقابتی» مینامید ترکیب کنیم.
اهداف توسعه پایدار (SDGs) با محوریت کاهش فقر و توانمندسازی فردی، رشد اقتصادی را تا حد زیادی به بازار واگذار کرده است. تعدادی از محققان این دیدگاه نهادینهشده در اهداف توسعه هزاره (MDGs) را بهدلیل نادیده گرفتن تغییرات ساختاری، نابرابری و اشتغال تقبیح کردهاند. آلیس امسدن (اقتصاددان سیاسی و محقق توسعه اقتصادی) (۲۰۱۲-۱۹۴۳) بهویژه در آخرین سالهای زندگی خود در خط مقدم این مناقشه قرار داشت و نشان داد که چگونه ایجاد اشتغال و بهبود کیفیت شغل از طریق صنعتی شدن مبتنی بر یادگیری تنها مسیر توسعه واقعا فراگیر و پایدار است.