• امروز : دوشنبه - ۱۶ مهر - ۱۴۰۳
  • برابر با : Monday - 7 October - 2024
5
دموکراسی نیازمند نوع جدید و مترقی‌ای از سرمایه‌داری است

زمان برای نئولیبرال‌ها به سر آمده

  • کد خبر : 2757
  • ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۳ - ۱۰:۲۶
زمان برای نئولیبرال‌ها به سر آمده
در میانه یک فصل دیگر انتخابات، انگیزه ما برای بحث درباره دموکراسی آمریکایی، آنهم با نگاه کردن از درون یک لنز صرفا سیاسی قابل درک است. اما سئوالی که کاملا با موضوع انتخابات مرتبط است و پاسخ به آن می تواند ارزشمندتر باشد این است: کدام سیستم اقتصادی به اکثر مردم خدمت می کند.

چند تذکر مهم: چون مقاله برای خواننده آمریکائی نوشته شده در نسخه ترجمه فارسی، بعضی قسمت‌ها ممکن بود برای دوستان فارسی‌زبان مبهم به نظر بیاید. لذا من قدری جملات را در آن قسمت‌ها باز کردم که برای خوانندگان قابل درک باشد.

دوم اینکه هر جا احساس کردم موضوع نیازمند توضیح است مطلبی را به نوشته استیگلیتز افزوده‌ام اما آنرا از اصل مقاله تفکیک کرده‌ام.

آغاز مقاله استیگلیتز

در میانه یک فصل دیگر انتخابات، انگیزه ما برای بحث درباره دموکراسی آمریکایی، آنهم با نگاه کردن از درون یک لنز صرفا سیاسی قابل درک است. اما سئوالی که کاملا با موضوع انتخابات مرتبط است و پاسخ به آن می‌تواند ارزشمندتر باشد این است: کدام سیستم اقتصادی به اکثر مردم خدمت می‌کند.

در یک سوی این بحث اقتصادی، کسانی هستند که به بازارهای عمدتاً بدون محدودیت اعتقاد دارند، که در نهایت در آن سیستم شرکت‌های بزرگ مجازند با ادغام در یکدیگر آنچنان قدرتی بیابند که اداره بازار را به دست بگیرند، محیط زیست را آلوده را کنند و یا از منابع و کارکنان بهره‌کشی کنند. طرفداران این سیستم بر این باورند که شرکت‌ها باید ارزش سهام را به حداکثر برسانند و در این راه باید هر کاری که از دستشان بر می‌آید، به نحوی که بشود از تبعات قانونی در امان ماند، انجام دهند، چرا که سود بیشتر نهایتا در خدمت منافع عمومی است.

مشهورترین حامیان این سیستم اقتصادی کم مالیات/کم مقررات و سهامدار محور در قرن بیستم، که اغلب با عنوان نئولیبرالیسم شناخته می‌شود، میلتون فریدمن و فردریش هایک بودند. این اقتصاددانان برنده جایزه نوبل این ایده را فراتر از عرصه اقتصاد گسترش دادند و ادعا کردند که این نوع سیستم اقتصادی برای دستیابی به آزادی سیاسی ضروری است.

آنها نگران بزرگ شدن دولت پس از دوران رکود بزرگ (1929-1939) بودند، زمانی که تحت تأثیر نظریه‌های جان مینارد کینز (اقتصاددان انگلیسی)، دولت آمریکا مسئولیت‌های جدیدی را جهت ایجاد ثبات در اقتصاد به دست گرفت. فریدمن در کتاب “سرمایه‌داری و آزادی” استدلال می‌کرد که “بازارهای آزاد” برای تضمین آزادی‌های سیاسی ضروری هستند. به کلام هایک نیز، تسلط بیش از حد دولت، ما را به سمت “راه بردگی” سوق خواهد داد (عنوان کتاب The Road to Serfdom که به فارسی نیز ترجمه شده است).

شهیر: قابل توجه است که عکس این روند در شیلی شکل گرفت، پینوشه، دیکتاتور شیلی، از فریدمن خط اقتصادی می‌گرفت ضمن اینکه هم هایک و هم فریدمن سیاست‌‎های ضدآزادی و ضدبشری او را تایید می‌کردند.

اما اکنون چهار دهه “آزمایش” نئولیبرالی را که با رونالد ریگان و مارگارت تاچر آغاز شد پشت سر گذاشته‌ایم. نتایج روشن است. نئولیبرالیسم آزادی را برای بنگاه‌های بزرگ و میلیاردرها گسترش داد تا هر طور که می‌خواهند برای به دست آوردن ثروت‌های هنگفت اقدام کنند. اما این روند بهای گزافی را نیز در پی داشت: آسیب دیدن رفاه و آزادی بقیه افراد جامعه.

تحلیل سیاسی نئولیبرال‌ها حتی بدتر از اقتصاد آنها بود و شاید نتایج زیانبارتری در پی داشت. فریدمن و یارانش نتوانستند یک ویژگی اساسی آزادی را درک کنند: این که دو نوع آزادی وجود دارد، مثبت و منفی. یکی آزادی عملکرد و دیگری آزادی در برابر صدمات و محدودیت‌هائی که عوامل خارجی ایجاد می‌کنند. “بازارهای آزاد” به تنهائی قادر نیستند ثبات یا امنیت اقتصادی جامعه را در برابر تکان‌ها و نوسانات اقتصادی برقرار کنند (تامین آزادی منفی)، چه رسد به اینکه به بخش بزرگی از جامعه اجازه دهند تا توانائی‌های خود را بروز داده و با بهره‌مند شدن از آن توانائی‌ها زندگی کنند (تامین آزادی مثبت). برای تحقق هر دو مورد به دولت نیاز است.

شهیر: در این بخش استیگلیتز به دو نوع آزادی اشاره دارد: آزادی مثبت و آزادی منفی. آزادی مثبت: این مفهوم بر آزادی برای پیگیری اهداف و آرزوهای فردی، حق انتخاب و اقدام، بدون محدودیت‌های خارجی تأکید دارد. آزادی مثبت بر قابلیت افراد برای رسیدن به خودشناسی و به ‌واقعیت پیوستن و دستیابی به ظرفیت‌هایشان تأکید می‌کند. اغلب این مفهوم با ایده توانمندسازی و فراهم کردن شرایطی برای افراد جهت دست یافتن به زندگی‌ای که برای آنان ارزش دارد، مرتبط است.

آزادی منفی: برعکس، آزادی منفی بر آزادی از مزاحمت‌ها، اجبار یا محدودیت‌های خارجی تأکید دارد. این مقوله از آزادی درباره عدم وجود موانع یا محدودیت‌هایی است که دیگران بر روی اقدامات یا انتخاب‌های یک فرد تحمیل می‌کنند. آزادی منفی اغلب به عنوان حقوق و آزادی‌ها مطرح می‌شود، مانند آزادی بیان، آزادی مذهبی و آزادی از ستم.

به عبارت دیگر استیگلیتز به دو بعد آزادی را بیان می‌کند: آزادی مثبت برای پیگیری اهداف و آرزوهای فردی و آزادی از تهدیدها یا صدمات خارجی که ممکن است برای رسیدن به آزادی نوع مثبت بازدارنده باشند. ادامه ترجمه ….

اوج‌‎گیری حمایت از پوپولیسم، به ویژه نسخه زشت ملی‌گرایانه آن، دلایل زیادی دارد. اما بسیار ساده‌انگارانه است که آن را فقط به اقتصاد نسبت دهیم (به این معنا که کشورهای با اقتصاد آزادتر و دخالت کمتر دولت، کمتر با این خطر یعنی اوج گیری پوپولیسم روبرو هستند). از قضا، ملی‌گرائی پوپولیستی در کشورهایی مانند اسرائیل، فیلیپین و آمریکا تهدیدی جدی‌تر (برای جامعه در کلیت آن) از سوئد، نروژ و دانمارک است (که دخالت دولت در اقتصاد به مراتب گسترده‌تر است)، جایی که آموزش عمومی رایگان با کیفیت بالا، مزایای بیکاری قوی و مراقبت‌های پزشکی عمومی پرقدرت، رایگان است. شهروندان آن کشورها از نگرانی‌های رایج آمریکایی در مورد پرداخت هزینه تحصیل خود یا فرزندانشان و یا هزینه‌های سنگین پزشکی شان در رنج نیستند.

نارضایتی درجاهائی بروز می‌کند، رشد می‌کند و تشدید می‌شود که مردم با فشارهای اقتصادی بی‌پاسخ روبه‌رو هستند، جایی که آنان احساس از دست دادن کنترل بر سرنوشت خود را دارند، جایی که کار چندانی برای مقابله با بیکاری، ناامنی اقتصادی و نابرابری ها انجام نمی‌شود. این وضعیت همچون زمین حاصلخیزی است برای ظهور پوپولیست‌های عوام فریب که همه‌جا به تعداد کافی وجود دارند. در ایالات متحده، این وضعیت، دونالد ترامپ را به ما هدیه کرده است.

برای ما آزادی به معنای آزاد شدن از بند گرسنگی، فقر و آنچه فرانکلین روزولت بر آن تاکید داشت یعنی آزاد شدن از بند ترس مهم (و نگرانی) است. مردمی که تلاششان صرفا این است که زنده بمانند آزادی ندارند. ما باید تمرکزمان بر این باشد که مردم به آنگونه آزادی‌ای دست یابند که بتوانند توان و استعدادهایشان را بروز داده و بر آن اساس زندگی کنند نه اینکه برای بقاء و گذران عمر زندگی کنند.

استیگلیتز در اینجا به استدلال نئولیبرالها که آزادی بی در و پیکر اقتصادی را عین آزادی برای آحاد مردم می‌دانند پرداخته و می‌نویسد: “برنامه‌‍ای که باعث گردد کودکان بیشتری در فقر بزرگ شوند یا پدران و مادرانی غرق در نگرانی باشند که چگونه از عهده هزینه‌های پزشکی خود و خانواده برآیند، اساسی‌ترین عنصر آزادی یعنی آزادی و حق زندگی کردن را زیر سئوال می‌برد. چنین برنامه‌ای را (چنانکه حامیان نئولیبرالیسم از آن حمایت می‌کنند) نمی‌توان برنامه برای آزادی جامعه دانست.”

علاوه بر این، قهرمانان نظم نئولیبرال که آزادی‌های کنترل نشده اقتصادی را نمایندگی و تبلیغ می‌کنند اغلب فراموش می‌کنند که آزادی یک فرد می‌تواند عدم آزادی دیگری باشد. به قول آیزایا برلین، آزادی برای گرگ‌ها اغلب به معنای مرگ گوسفندان است. با این حربه از آزادی حمله اسلحه سرسختانه دفاع می‌کنند در حالی که آزادی حمل اسلحه ممکن است به معنای مرگ کسانی باشد که در کشتارهای دسته جمعی، که تقریباً به یک اتفاق روزمره در ایالات متحده بدل شده، کشته می‌شوند. و یا آزادی واکسینه نشدن یا استفاده از ماسک ممکن است به معنای از دست رفتن آزادی و حق دیگران برای زندگی باشد.

اساس اقتصاد داد و ستد است، چیزی را به دست می‌آورید در قبال چیزی که از دست می‌دهید. دادن آزادی‌های زیاد به بنگاه‌های بزرگ به آنها اجازه داده که هر طور مایلند با طبیعت رفتار کنند از جمله به میزان آلودگی هوا بیافزایند. در مقابل، این آزادی از ما گرفته شده که زندگی سالم و هوای سالمی داشته باشیم و از کسانی که به آسم مبتلا هستند حتی آزادی و حق زندگی کردن گرفته شده است. آزاد کردن بانکداران از قید و بندِ آنچه که ادعا می‌کردند مقررات و قوانین دست و پا گیر است، ما را در خطر رکودی بدتر از دوران “رکود بزرگ” در دهه 1930 قرار داد، آنگونه که در سال 2008 سیستم بانکی منفجر شد. بحران مزبور تبعات سنگینی در پی داشت. از جمله جامعه مجبور شد صد ها میلیارد دلار به بانک‌ها بدهد که آنانرا از خطر سقوط نجات دهد. بحران مزبور به سلب آزادی و حقوق اولیه بخش عظیمی از جامعه منجر شد چرا که بسیاری خانه‌ها، شغل خود را و بیمه درمانی شان را از دست دادند.

شهیر: در رابطه به میزان جدی بودن بحران 2008، گوردون براون نخست وزیر انگلستان در پارلمان آن کشور گفت ما تنها چند ساعت با فروپاشی سیستم بانکی جهانی فاصله داشتیم. بانک‌ها باید در خود را می‌بستند چون پولی نداشتند که با آن کار کنند.

گاهی اوقات این داد و ستدها ساده و واضحند. بطور مثال، ما باید آزادی بنگاه‌ها را برای بهره‌کشی از کارمندان و کارگران، مصرف‌کنندگان و جوامع محدود کنیم. اما گاه داد و ستدها پیچیده‌تر و برآورد تبعات آنها مشکل‌تر است. با این حال به صرف اینکه کار در اینگونه موارد مشکلتر است نباید از پرداختن به آن‌ها سر باز زد و یا اصلا وانمود کرد که وجود ندارند.

فراموش نکنیم که در برخی از موارد سلب آزادی می‌تواند به نفع کل جامعه و حتی بسط بیشتر آزادی‌ها شود. چراغ‌های راهنمائی مثال خوبی هستند. آنها باعث می‌شوند که آزادی من برای عبور دلبخواه از چهار راه سلب شود اما بدون وجود این قانون، ترافیک قفل می‌شد. این دخالت در محدود کردن آزادی من، بنحوی اساسی، باعث بهبود آزادی دیگران یعنی رها شدن آنان و حتی خود من از گرفتار شدن در ترافیک سنگین می‌گردد.

بیائیم این نگرش را قدری بسط دهیم. تهاجم روسیه به اوکراین به ما یادآوری کرد که ما برای آزاد بودن از ترس دائمی آسیب دیدن از نیروهای خارجی مجبوریم برای یک سیستم دفاعی قوی هزینه کنیم. ما همچنین به منابع مالی و پول نیازمندیم که برای یک اقتصاد قرن بیست و یکمی در زمینه تحقیقات و توسعه فن‌آوری، زیرساخت‌ها، آموزش، و بنداشت و درمان سرمایه‌گذاری کنیم (اکثر پیشرفت‌های این کشور – آمریکا – از طریق تحقیقاتی صورت گرفته که ابتدائا در دانشگاه‌ها صورت گرفته، دانشگاه‌هائی که یا توسط دولت حمایت مالی می‌شوند و یا اصلا غیر انتفاعی‌اند). یرای تمام این موارد به پول نیاز است که باید از طریق گرفتن مالیات تامین شود، چیزی که نئولیبرال‌ها شدیدا با آن مخالفند، چرا که مالیات، چنانکه می‌دانیم، نیازمند این است که مانع از سواری گرفتن رایگان بعضی، به بهای زیر فشار رفتن بعضی دیگر شویم.

سرمایه‌داری نئولیبرال حتی در اهداف اقتصادی خودش نیز شکست خورده است. نه رشد را تضمین کرده و نه به اشتراک گذاشته شدن کامیابی را.

شهیر: نئولیبرال ها به نظریه فرونشست اقتصادی trickle-down economy اعتقاد دارند. آنها معتقدند که انباشت سرمایه در دست ثروتمندان سرانجام به بخش‌های پائین جامعه سرایت می‌کند و به بهبود کیفیت زندگی طبقات پائین جامعه منجر می‌شود. در دسامبر 2020، گزارشی از دانشگاه اقتصاد لندن (London School of Economy – LSE) توسط دیوید هوپ و جولیان لیمبرگ منتشر شد که در آن اثرات پنج دهه کاهش مالیات ثروتمندان در 18 کشور ثروتمند بررسی شده بود. مطالعه مزبور نشان داد که سیاست کاهش مالیات ثروتمندان به طور مداوم و پیوسته به نفع ثروتمندان بوده اما هیچ تاثیر معناداری بر بیکاری یا رشد اقتصادی نداشته است. لینک گزارش.

هم چنین نئولیبرالیسم به قول خود در رابطه با تضمین راه رسیدن به دموکراسی و آزادی عمل نکرده بلکه بالعکس زمینه را برای ظهور پوپولیست‌ها و نتیجتا فاشیسم قرن بیست و یکمی هموار کرده است. این پوپولیست‌های بالقوه مستبد، آزادی ما را کاهش می‌دهند، در حالی که به وعده‌های خود نیز عمل نمی‌کنند، همانطور که شکل سرمایه‌داری محبت‌آمیز ارائه شده توسط ترامپ نشان می‌دهد. حذف اوباماکِر یا کاهش مالیات برای میلیاردرها و بنگاه‌ها، که بخشی از آن با افزایش مالیات برای بقیه ما تامین می‌شود، امنیت، رفاه و آزادی آمریکایی‌های عادی را کاهش می‌دهد. دولت اول ترامپ تصویری از دولت دوم او را نشان می‌دهد.

شهیر: اوباماکِر(Obamacare) که در سال 2010 شکل گرفت، به طور رسمی به عنوان قانون مراقبت‌های آسان‌خرید(Affordable Care Act) شناخته می‌شود، که هدف آن افزایش دسترسی به بیمه‌های سلامتی آسان‌خرید، بهبود کیفیت مراقبت‌های بهداشتی و درمانی و کاهش هزینه‌ها از طریق اصلاحات و مقررات مختلف است.

اما یک جایگزین وجود دارد. اقتصاد قرن بیست و یکمی تنها از طریق نوعی از تمرکززدایی قابل مدیریت است که مستلزم مجموعه‌ای غنی از موسسات، از شرکت‌های انتفاعی گرفته تا تعاونی‌ها، اتحادیه‌ها، جامعه مدنی فعال، سازمان‌های غیرانتفاعی به علاوه موسسات عمومی است. من این مجموعه جدید ترتیبات اقتصادی را “سرمایه‌داری مترقی” می‌نامم. مقررات و سرمایه‌گذاری‌های عمومی که از طریق مالیات تأمین می‌شوند مرکزی و در دست دولت خواهند بود. سرمایه داری مترقی یک سیستم اقتصادی است که نه تنها به بهره‌وری، رفاه و برابری بیشتر منجر می‌شود، بلکه به همه ما کمک می‌کند تا در جاده‌ای به سوی آزادی‌های بیشتر قرار بگیریم.

شهیر: سرمایه‌داری مترقی یک فلسفه اقتصادی است که به دنبال ترکیب اصول سرمایه‌داری با تمرکز بر رفع نابرابری‌های اجتماعی و اقتصادی است. این رویکرد بر اهمیت رقابت، بازار آزاد و کارآفرینی تأکید می‌کند اما در عین حال از مداخله دولت برای اطمینان از توزیع منصفانه ثروت، فرصت و عدالت اجتماعی حمایت می‌کند. این رویکرد معمولاً شامل سیاست‌هایی مانند مالیات افزایشی، برنامه‌های رفاه اجتماعی، مقررات برای حفاظت از منافع کارگران و مصرف‌کنندگان، و سرمایه‌گذاری در آموزش و زیرساخت‌ها برای ترویج توانایی اقتصادی و رفاهِ مشترک شهروندان می‌شود. به طور خلاصه، هدف سرمایه‌داری مترقی برگرفتن مزایای سرمایه‌‌داری است اما در عین حال به دنبال کاهش اثرات منفی آن تا حد ممکن است تا نهایتا به جامعه‌ای متعادلتر و عادلانه دست یابد.

جوزف استیگلیتز استاد اقتصاد دانشگاه کلمبیا و برنده جایزه نوبل اقتصاد در سال 2001 است.

لینک مقاله در واشنگتن پست

لینک کوتاه : https://stolid.ir/?p=2757
  • نویسنده : جوزف استیگلیتز با ترجمه شهیر شهیدثالث
  • ارسال توسط :
  • منبع : واشینگتن پست
  • بدون دیدگاه

برچسب ها

نوشته های مشابه

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 1در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.