در دو قسمت قبلی مقاله، به برخی از چالشهای توسعهای کشورهای مسلمان اشاره شد. در قسمت اول این دغدغه مطرح شد که اصلاحات مد نظر الگوی حکمرانی خوب احتمالا نمیتواند کمک چندانی به ایجاد رشد سریع و بسط عدالت اجتماعی در کشورهای در حال توسعه بهطور عام و کشورهای اسلامی بهطور خاص کند. سپس به ریشههای الگوی حکمرانی خوب پرداخته شد که مبتنی بر خوانش خاصی از تاریخ توسعه غرب است. در این بخش اشاره شد که برخلاف روایت اصلی که آغاز توسعه غرب را به جدایی دین از حکومت نسبت میدهند، اتفاقا همراهی و همکاری دین و دولت در غالب چارچوبهای نهادی جدید بود که امکان ظهور طبقه سرمایهداری نوظهور را فراهم کرد.
کشورهای پیشرفته بهطور متوسط دارای فساد کمتر، حقوق مالکیت پایدارتر و امتیازات بهتر در حکمرانی قانون هستند. اما با وجود تناسب ظاهری آماری، سوالات جدی درباره جهت علیت این مشاهدات وجود دارد. آیا آغاز توسعه کشورهای پیشرفته به این دلیل بوده که ابتدا ویژگیهای حکمرانی خوب را کسب کردند یا پس از دستیابی به درآمد سرانه بالا، این ویژگیهای حکمرانی را بهدست آوردهاند؟
آلیس امسدن مدل نوآوری شومپیتر را برای کشورهای درحالتوسعه زیر سؤال برد. به باور او رشد اقتصادی در کشورهای درحالتوسعه وابسته به "یادگیری" و نه "نوآوری" است. یادگیری فرآیندی است که طی آن کشورهای دنبالهرو فنآوری و قابلیتهای سازمانی را از کشورهای پیشرفته جذب میکنند. نکته اصلی در کشورهای درحالتوسعه یادگیری تولید محصولاتی است که پیشتر در کشورهای دیگر تولید میشده.