در میانه یک فصل دیگر انتخابات، انگیزه ما برای بحث درباره دموکراسی آمریکایی، آنهم با نگاه کردن از درون یک لنز صرفا سیاسی قابل درک است. اما سئوالی که کاملا با موضوع انتخابات مرتبط است و پاسخ به آن می تواند ارزشمندتر باشد این است: کدام سیستم اقتصادی به اکثر مردم خدمت می کند.
هر اقتصاد موفقی با برندهای ملی و شرکتهای بزرگ خود شناخته میشود؛ اقتصاد آمریکا به فورد، تسلا، مایکروسافت و گوگل شناخته میشود، اقتصاد آلمان با بنز و بیام و و زیمنس و...، اقتصاد ژاپن با تویوتا و سونی و هیتاچی و... این شرکتهای بزرگ و برندهای شناختهشده هستند که دانش تولید و تجارت جهانی را کسب و به اقتصاد ملی تزریق میکنند.
در قسمت قبلی مقاله، این دغدغه مطرح شد که اصلاحات مد نظر الگوی حکمرانی خوب احتمالا نمیتواند کمک چندانی به ایجاد رشد سریع و بسط عدالت اجتماعی در کشورهای در حال توسعه بهطور عام و کشورهای اسلامی بهطور خاص کند. سپس به ریشههای الگوی حکمرانی خوب پرداخته شد که مبتنی بر خوانش خاصی از تاریخ توسعه غرب است.
کشورهای پیشرفته بهطور متوسط دارای فساد کمتر، حقوق مالکیت پایدارتر و امتیازات بهتر در حکمرانی قانون هستند. اما با وجود تناسب ظاهری آماری، سوالات جدی درباره جهت علیت این مشاهدات وجود دارد. آیا آغاز توسعه کشورهای پیشرفته به این دلیل بوده که ابتدا ویژگیهای حکمرانی خوب را کسب کردند یا پس از دستیابی به درآمد سرانه بالا، این ویژگیهای حکمرانی را بهدست آوردهاند؟