عالیخانی: عموما به درخواست دربار، جواب منفی میدادم چرا که در درخواستشان محق نبودند و مراعات مقررات را نمیکردند. در مواردی هم که حقی داشتند که به من مراجعه نمیکردند و میدانستند که خود بخود درخواستشان در وزارت اقتصاد مورد تایید قرار میگیرد.
ولی این هم خودش یک نارضائی در اینگونه افراد ایجاد کرده بود. من هم ملاحظهای نداشتم خاطرم هست که یک روز نامهای بدست من رسید که در آن شخصی خطاب به من گفته بود که شما ورود فیبر را به ایران ممنوع کردید و معتقدید که باید صنعت داخلیتان این فیبر را به بازار بفروشد. ولی منی که تاجر فیبر هستم باید به شما اطلاع بدهم که در فلان انبار در فلان نقطه شهر مقدار هنگفتی الان فیبر قاچاق وارد شده و شما باید به من توضیح بدهید که چگونه از یک طرف میخواهید از صنعت داخلی حمایت بکنید و از طرف دیگر ترتیبی توانستهاید بدهید که این مقدار فیبر به کشور بیاید و کسانی مانند ما را مورد خطر قرار بدهد در کسبمان، و آنها هم آزادانه هرکاری میخواهند انجام بدهند.
مقاله مرتبط روایت دکتر عالیخانی از افزایش قیمت بنزین، من خودم را در این اشتباه شریک میدانم را مطالعه نمایید.
البته چون اینگونه نامههای افتراآمیز مرتب برای همه دستگاههای دولتی میآمد و من هم به آنها عادت داشتم میشد فکر کرد که این هم شبیه آن نامههاست. اما از محتوای نامه کاملا احساس کردم که نویسنده آن مردی است صمیمی و به احتمال قوی این نامی که در زیر نامه نوشته شده و نشانی که داده شده صحت دارد.
چون نامههای قلابی دیگر نه نام درست بود نه نشانی، از احمد ضیائی معاون خودم خواهش کردم که این نامه را مطالعه بکند و همان آن کارهای دیگرش را تعطیل بکند و به همراه یک نفر بازرس گمرک بروند و اول مطمئن بشوند که این شخص وجود دارد و اگر وجود دارد پس از به سراغ انباری که نشانیاش را داده بروند و اگر در آنجا چنین فیبری وجود دارد تمام آنها را توقیف کنند. او هم این کار را کرد و تا نزدیک ظهر به من خبر آورد که انبار را پیدا کردند و در آن در حدود هزار متر مکعب فیبر وارد شده و همه اینها هم بهنام والاحضرت محمود رضای پهلوی است.
به اوراق گمرکی مراجعه کردیم معلوم شد که این والاحضرت که مشغول تعمیر کاخ خودش بوده به اصطلاح احتیاج به هزار متر مربع فیبر داشته که البته آن هم رقم بیربطی بود، ولی بعد هم متر مربع تبدیل به متر مکعب شده بود. بهعبارت دیگر حجم فيبر درخواستی چندین صدبرابر مقدار اولیه بود. البته انبار با کالاهایش را توقیف کردیم. پرونده امر هم تشکیل شد و کسانی هم که با والاحضرت همدستی کرده بودند برایشان پرونده تشکیل دادیم و ترتیب جریمه آنها را دادیم.
ولی در ضمن من گزارش این امر را بهوسیله رابطی که در دفتر ویژه اعلیحضرت بود و شخصی بود بنام سرهنگ رهبر که بسیار هم مرد خوبی بود، بهعرض اعلیحضرت رساندم و از ایشان تعیین تکلیف کردم.
ایشان هم در این گونه موارد البته پاسخ مثبت به ما میدادند یعنی به وسیله همان سرهنگ رهبر فردا به من گفتند که تعجب کردند که من پرسیدم که چه کار باید انجام بدهم. من وظیفه ام اینست که مطابق مقررات کارم را انجام بدهم. خوب به این ترتیب ما هم تمام آن فیبرها را گرفتیم. آن والاحضرت بیشرم و قاچاقچی هم مطلقا از این موضوع ناراحت نشد چرا که برای این کار نه پولی خرج کرده بود نه چیزی، فقط عدهای سوءاستفادهجو از اسم او استفاده کرده بودند و اگر هم موفق میشدند سهم این آقا را به او میپرداختند. چنانکه چند هفته بعد هم که به مناسبتی او را دیدم انگار نه انگار چنین اتفاقی برایش افتاده با دیگران از همین کارها میکردند.